گیلان ؛ سرزمینی یه که توو اون بدنیا اومدم . کودکی دو سه ساله بیشتر نبودم که بخاطر مهاجرت خونواده م ، به تهران اومدیم و از اون سرزمین دور شدم . اما تمام خاطرات شیرین دوران کودکی و نوجوانی م در اونجا شکل گرفت . برای رسیدن تعطیلات و فرصت سفر به شمال برای دیدن فامیل ، بازی با بچه های دایی و خاله و عمه و ... ؛ و همچنین لذت بردن از طبیعت دلپذیری که رودخونه ها ، مزارع و باغات رو شامل میشد ؛ لحظه شماری می کردم .
وقتی کمی بزرگتر شدم و به استقلال نسبی رسیدم ؛ از هر فرصت و بهونه ای برای رفتن به دیاری که برام کشش و جاذبه ی عجیبی داشت بهره می بردم .
خلاصه اینکه همونجا دلم گرفتار شد و ازدواج کردم . پسر اولم بدلیل مصادف بودن با زمان موشک بارون تهران توسط عراقی ها ؛ در اونجا بدنیا اومد .
تا وقتیکه مادر نازنینم فوت کرد . به توصیه ی خودش توو خاک روستای آبا و اجدادیش دفن شد و بخشی بزرگ از دلم زیر خاک اون سرزمین موند . پدرم هم تصمیم گرفت به شمال کوچ کنه و باقی مونده ی عمرش رو در اونجا بگذرونه . همین و مشکلات عدیده ی دیگه ای که گریبانم رو گرفته بود زمینه ی مهاجرت من و خونواده ی کوچک َم رو به سرزمینی که ازش جدا شده بودم ؛ بوجود آورد .
وقتی پدرم هم رفت ، ریشه هام کاملا" در خاک اون سرزمین برای همیشه دفن شد .
اما روزگار نامراد ؛ دست از سر ناسازگاری بر نداشت و چرخ گردون سرنوشت تلخ و غم انگیزتری برام رقم زد ...
در شرایطی بغرنج و پیچیده مجبور به ترک یار و دیارم شدم و در این چهار سال غربت نشینی و تنهایی ؛ یکی از مهیب ترین و غم انگیزترین کابوس های زندگی م ؛ امکانِ ندیدن دوباره ی سرزمین مادری ام و محرومیت ابدی از تنفس و لذت در هوای اون شد .
در این مدت از طریق اینترنت ؛ سعی کردم ارتباطم رو با فرهنگ ، زبان ، تاریخ و بخصوص موسیقی و طبیعت گیلان حفظ کنم و نه بر اساس دیدگاه ناسیونالیستی صِرف ، بلکه بر حسَب علایق و دلبستگی های روحی و درونی ام همچنان خودم رو یه " گیلک " بدونم و تلاشی داشته باشم تا میراث بجا مونده از نیاکانم رو حفظ کنم .
اما همیشه نبودن یه مرجع کامل و جامع که بخصوص به مسائل سیاسی و فرهنگی با دیدی باز و بدون محدودیت و سانسور نگاه داشته باشه ؛ آزارم میداد . البته این به معنی کم اهمیت جلوه دادن سایت ها ، وبلاگ ها و صفحات اجتماعی همچون فیس بوک ، توئیتر و امثالهم نبوده و نیست .
ولی چون غالب اینگونه صفحات و مراجع در داخل کشور راه اندازی و راهبری میشه قطعا" دچار خود سانسوری و فشار حاصل از خفقان موجوده که قابل درک و پذیرشه .
به همین منظور ؛ تصمیم به ایجاد چنین فضایی در غالب صفحات وبلاگی در محیط نسبتا" باز و آزاد سرویس دهنده ی بلاگر ؛ چند وقتی ذهنم رو مشغول کرد تا اینکه به اجرا درآوردمش .
حاصل این کار ِ تحقیقی و فرهنگی پیش روی همگان قرار داره و خوشحال میشم در همین راستا کمی ها و کاستی ها ، نواقص و ایرادات ، نظرات و پیشنهادات و حتی اظهار مشارکت و همکاری دیگر دوستداران این سرزمین ؛ به من منتقل بشه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر